پرنیاخانمپرنیاخانم، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره

روزنگارمن ودخترم

اولین عید

سلام دخترگلم این اولین عیدی بودکه کناربودی وواقعارنگ وبوی دیگه ای داشت کارات معنی ومفهوم پیداکرده وبازی میکنی(صدات که میکنم میای ودنبالم میگردی) خیلی به باباوابسته شدی وهمش دوست داری بغل اون باشی نمیدونم ازاین موضوع ناراحت باشم یاخوشحال هنوزدندون نداااااااالی ومامان کمی نگرانه که نکنه خدای نکرده مشکلی باشه وماندونیم عمه هاخیلی دوست دارن وحسابی قربون صدقه ات میرن وهمش میخوان کنارشون باشی همه لطف داشتن وکلی عیدی بهت دادن وپولوکه دستت میدادن دیگه به مامان نمیدادی ومیذاشتی دهنت خلاصه شیطون من هرروزشیرین ترمیشی ومن هرروز بیشترخداروشکرمیکنم ازاینکه توروبه ماداد بوووووووووووووووووووووس بایه دنیاعشق   اینم چندتاازعکسای عید9...
10 فروردين 1393

دخترکه داشته باشی...

دختر که داشته باشی،   با خود تصور می کنی   پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش -وقتی کمی بلند تر شوند- ... و کیف عالم را می بری از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان   دختر که داشته باشی،   خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی   که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده   به گوش انداخته اید -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود   و خنده ی از ته دل امانش را می برد- دختر که داشته باشی   انتظار روزی را می کشی که با هم   بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ   و گل های یاس سفید و زرد به رشته ...
10 فروردين 1393
1